احمد شاملو - خفتگان
شعر خفتگان
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
از آنها که رویاروی
با چشمانِ گشاده در مرگ نگریستند،
از برادرانِ سربلند،
در محلهی تاریک
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
- ۰ نظر
- ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۰
- ۶۱۸ نمایش
در سایت کتابهای صوتی جهت احترام به قوانین کپیرایت عمدتا تلاش میکنیم کتابهایی را صوتی نماییم که از نخستین چاپ آنها حداقل 10 سال گذشته باشد، با این حال مسئولین محترم انتشاراتی که کتاب صوتی شدهی انتشاراتشان را در این سایت مشاهده کردهاند و نظر مساعدی نسبت به قرار داشتن کتابشان در این سایت ندارند کافی است با ارسال ایمیل درخواست حذف کتاب را اعلام نمایند.
neyestan.raha@gmail.comشعر خفتگان
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
از آنها که رویاروی
با چشمانِ گشاده در مرگ نگریستند،
از برادرانِ سربلند،
در محلهی تاریک
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر دهان
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست.
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر من و تو
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر شبانه
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگریست ـ
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر آغاز
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
بیگاهان
به غربت
به زمانی که خود درنرسیده بود
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر مرثیه
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
راه
در سکوتِ خشم
به جلو خزید
و در قلبِ هر رهگذر
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر برای خون و ماتیک
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
ـ «این بازوانِ اوست
با داغهای بوسهی بسیارها گناهاش
وینک خلیجِ ژرفِ نگاهش
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر مرغ دریا
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
خوابید آفتاب و جهان خوابید
از برجِ فار، مرغکِ دریا، باز
چون مادری به مرگِ پسر، نالید.
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر بیست و سه
.:: شاعر : احمد شاملو ::.
بدنِ لختِ خیابان
به بغلِ شهر افتاده بود
و قطرههای بلوغ
از لمبرهای راه
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
شعر بدون شعر
.:: شاعر : سیدمهدی موسوی ::.
و ما که گریه نکردیم، گریه؟! نه! کردیم...
به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!
اگر که پنجره را سمت عشق می بستند
بدون شعر... و گریه چه کار می کردیم؟!
برای مشاهده ادامه شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید